هرچند اين حادثه بهخودي خود تلخ و ناگوار است اما اين موضوع كه دانشآموزي در سن 15سالگي در چه شرايطي رشد و زندگي كرده كه دست به چنين اقدامي زده بيش از ساير مسائل حائز اهميت است؛ اينكه اساسا تحصيل چنين دانشآموزي كه از اختلالات رواني رنج ميبرد كار درستي است يا نه و براي ساير دانشآموزاني كه در كلاس درس حضور داشتند و شاهد چنين صحنه خشني بودند بايد چه كرد كه ميزان تأثيرپذيريشان از اين حادثه به حداقل برسد؟
واكاوي اين ماجرا نشان ميدهد شرايط روحي پسر دانشآموز آنقدر حاد بوده كه خانواده به فكر درمان او افتادهاند. بهطور حتم اين اختلال بهطور ناگهاني ايجاد نشده و ريشه آن به گذشته او برميگردد. درباره نوع اين اختلال بايد گفت با توجه به سن و علائمي كه در او ديده شده قطعا او از يك نوع اختلال رواني كه احتمالا از انواع بيماريهاي اسكيزوفرني يا شيزوفرني است رنج ميبرد.
اين افراد معمولا دچار توهم و هذيان هستند و نسبت به محيط پيرامونيشان احساس نا امني ميكنند و بدبيني و سوء ظن شديدي در آنها وجود دارد. در اين حادثه هم رفتار پسر نوجوان ميتواند ناشي از بدبيني يا خشم و پرخاشي باشد كه در او بهوجود آمده است. چنين افرادي معمولا از نظر تمركز و كاركردهاي مغزي دچار مشكل هستند و دچار افت تحصيلي ميشوند و نبايد از آنها توقع زيادي داشت چون اشتغالات ذهنيشان زياد است. در وقوع اين حادثه خانواده پسر نوجوان سهم عمدهاي دارند. اگر آنها زودتر متوجه وضعيت فرزندشان ميشدند و به جاي دعانويس سراغ روانپزشك ميرفتند و اگر او را براي مدتي از تحصيل منع ميكردند و تحت نظر روانپزشك قرار ميدادند احتمال وقوع چنين حادثهاي به حداقل ميرسيد.
اما فارغ از اين ماجرا اين سؤال پيش ميآيد كه چنين افرادي را چطور ميشود پيش از وقوع حوادثي تلخ شناسايي كرد؟ در سيستم آموزشي كشورمان دانشآموزان را پيش از ورود به مدرسه به لحاظ جسمي ميسنجند و غربالگري ميكنند و مثلا بينايي، شنوايي و هوش آنها را تست ميكنند اما متأسفانه در اين سيستم جايي براي سنجش رواني بچهها وجود ندارد. در دوران نوجواني چنين بيماريهايي بروز و ظهور ميكنند و سنجش آن در مدارس ميتواند يكي از راههاي شناسايي افراد بيمار باشد.
اين حادثه علاوه بر قتل معلم مدرسه و تحت تعقيب قرار گرفتن دانشآموز بيمار تبعات ديگري نيز دارد كه دامن دانشآموزاني را كه شاهد اين صحنه بودند خواهد گرفت. همه افرادي كه شاهد اين صحنه بودند دچار اختلال عدمامنيت رواني، ترس، وحشت و نگراني ميشوند. بايد دانشآموزان اين كلاس را از نظر رواني و عاطفي تحت پوشش قرارداد و بدون آنكه خودشان بدانند ترس و هيجانشان تخليه شود.بهطور كلي براي جلوگيري از تكرار چنين حوادثي بايد زمينههاي آن شناسايي شود.
- روانشناس
نظر شما